Overblog
Edit post Follow this blog Administration + Create my blog
peopleswar.over-blog.com

سگ جنگی های خادی-جهادی ها در شمال افغانستان در "پیشگاه" داوری "دولت پوشالی مرکزی "

July 4 2013 , Written by people's war

سگ جنگی های خادی-جهادی ها در شمال افغانستان در" پیشگاه" داوری "دولت پوشالی مرکزی"!

 

هنوز بخش معتنابهی از بقایای وطن فروشان "خلقی"-پرچمی، عمدتا پرچمی ها، در سایه ی حمایت "ژنرال" وطن فروش و خاین به خلق ها، "دوستم" جنایتکار قرار دارند. این ژنرال جنایتکار که دستش به خون هزاران تن از هموطن ما آلوده است، با دامن زدن قوم گرایی در میان ترک تباران کشور، برای خویش "اتوریته" تراشیده وخلق های ناآگاه را به انقیاد حاکمیت فئودال-کمپرادور های ترک در آورده است. نیز بقایای وطن فروشان "حزب دموکراتیک خلق" به مثابه ی تریبون های کثیف "مشروعیت" تراشی به این ژنرال کثیف و اعطای لقب "روشنفکر" به وی، در کنف حمایت وی خزیده اند و این افعی خلق ها با استفاده از ایادی قلمی و "فرهنگی" خاینان "خلقی"-پرچمی، عمدتا پرچمی، خویشتن را طرفدار "دموکراسی " قلمداد میکند. به این ترتیب می بینیم که این افعی، دو پایه ی فریب را به مثابه ی "مشروعیت" خویش به کار گرفته و در داخل کشور موقعیت خویش را بر گرده ی خلق های ستمدیده ی  بخش هایی از شمال افغانستان "تثبیت" نموده است. در خارج از مرز ها، این پان ترکیسم است که به مثابه ی اوکسیجن سیاسی برای این ژنرال جنایتکار تاریخ زده عمل کرده است. در این راستا، حلقات معینی در هیات حاکمه ی کشور های اوزبیکستان و ترکیه، از وی در عرصه بین المللی دفاع نموده اند. عمدتا بورژوا-کمپرادور های ترکیه، تحت تاثیر بنجل پان ترکیسم، این ژنرال وجدان باخته و خود فروخته را به مثابه ی یک "متاع ارزشمند" برای امپریالیست های امریکایی عرضه داشته است. قسمی که همه شاهد بودند حتی با انتقال قدرت به "اخوانی" های ترکیه، کماکان ژنرال دوستم در کنف حمایت ترکیه قرار داشته است و این خود یکبار دیگر نشان داده است که "سکولار" و "اخوان" هر دو در ترکیه، زیر تاثیر نگرش فاشیستی و راسیستی، از این ژنرال میهن فروش، از این قصاب خلق های ازبیک افغانستان –که ده ها هزار ازبیک کشور ما را طی ده ها سال به کشتن داده است- دفاع نموده اند. وقایع اخیر جوزجان، و سلب حمایت این قصاب از والی آن ولایت – که مزدور کثیف و قلاده یی ژنرال دوستم نیز بود- نشان دهنده آنست که این افعی، "به اقتضای طبیعت" خاینانه ی خویش، حتی چوچه های خویش را نیز نیش میزند. این ژنرال کثیف، قتل عام صد ها تن از اهالی بی گناه جوزجان به دست جمعه خان همدرد (والی اسبق آن ولایت) فرمانده ی جنایکار و فاشیست مربوط حزب اسلامی گلبدین حکمتیار را "برتافت" و در آن شب و روز، با مشاهده اینکه آن والی فاشیست در کنف حمایت کرزی قرار دارد، جهت حفظ مصلحت سیاسی، هرگز داعیه دار خون خلق های بیگناه نشد،  اما اینک که تشویشی از گوشمالی کرزی به خود راه نمی دهد ( و مزدور صفت طی "انتخابات" اخیر به حامد کرزی غلامی نموده است) در برابر مزدور "سرکش" خویش قرار گرفته و وی را متواری میسازد.

دیری نمی گذرد که موج ترکتازی های این ژنرال جنایت کار بسوی ولایت تخار که در آنجا نیز قسمت معتنابهی از اهالی ازبیک ها اند، و زیر بار ستم فئودال کمپرادور های آن ولا، به انقیاد جنایتکاران جهادی-خادی-کرزیی در آمده اند، منتشر میشود. در آن ولا، فئودال کمپرادور های ازبیک، بخش معتنابهی از ازبیکه را به انقیاد "رهبری" ژنرال دوستم در آورده اند، و از سوی دیگر احزاب جنایت کار جهادی نظیر "جمعیت اسلامی" و "حزب اسلامی" نیز با استفاده از پارادایم های فاشیستی نظیر قوم گرایی و سوداگری دین، بخش دیگر از خلق های نا آگاه آن ولایت را به  دام فریب کشانیده اند.

به تاریخ 24 جون 2013 میلادی، صد ها تن در ولایت تخار دست به اعتراض به فساد اداری موجود در ادارات این ولایت زدند و دامنه آن سه روز آتیه را در برگرفت. طی این اعتراضات که شکل راهپیمایی هزاران نفری را به خود گرفت، خواست های معینی دنبال شد: بر کناری والی، فرمانده پولیس و رئیس امنیت ولایت تخار.

معترضین با بر افراشتن "درفش" رژیم پوشالی، از حاکیمت پوشالی کابل خواستار برکناری آن مقامات و بررسی فساد اداری در ولایت تخار شدند. آیا رژیمی که خود مصدر و خالق فساد اداری است، رژیمی که در دست نشانده گی و خود فروخته گی کمتر نظیری در تاریخ دارد، میتواند فساد اداری را ریشه کن کند؟ آیا رژیمی که خود از صدر تا ذیل فاسد است، میخواهد  ریشه ی خویش را به دستان خویش بکند؟

چرا خلق های ستمدیده ی آن ولا، برای پیشبرد خواست های دموکراتیک خویش، به چنان "بارگاهی" رو آورده اند. پاسخ مشخص است: این ژنرال دوستم، همان پرچمی قصاب خلق ها است، که با به اغوا کشیدن این خلق ها و کانالیزه کردن خشم آنها به سود خویش، دنباله ی اقدامات اخیر خویش در جوزجان را اینک در ولایت تخار انکشاف می بخشد. اینهمه سوای نمایش "قدرت" و برخوردار بودن از " حمایت قومی" چی معنایی برای شخص حامد کرزی و باداران اشغالگرش میتواند داشته باشد. حال که "2014" نزدیک است، اگر از یکطرف "طالبان" مزدور آی.اس.آی و ارتجاع منطقه که ساخته و پرداخته امپریالیست ها اند، رسانیدن برد عملیات انتخاری به "کاخ ریاست جمهوری" را از قابلیت های خویش اعلام نموده و اقتدار خویش را به رخ اربابان امپریالیست خویش میکشند، از طرفی دیگر خادی- جهادی های بدنام و جنایتکار نظیر ژنرال قصاب "دوستم" بنجل حمایت قومیتی را به رخ اربابان خویش میکشد باشد که در سناریوی "آینده" یی که امپریالیست ها برای افغانستان در نظر دارند، جاپایی برای این مزدوران نیز در نظر گرفته شود.

حال دیگر ژنرال دوستم ناتوان تر از آن است که همانند سالهای نخستین دهه ی هفتم سده ی خورشیدی جاری خویشتن را "قادر متعال شمال افغانستان" اعلام دارد. دست کم "یک درز عمیق" میان جوزجان و تخار که عمدتا عرصه ی ترکتازی هایش بود، اکنون وجود دارد و آن "درز عمیق" که دست "فعال مایشایی" دوستم بر مقدرات خلق های ستمدیده ی شمال را کوتاه و دستان جنایتکار قصاب دیگری را جانشین ساخته است، دم و دستگاه ی عطا محمد نور، قصاب دیگر خلق های شمال است. عطا محمد نور به مثابه ی یک فرمانده ی جهادی مربوط به حزب نسل کش و جنایت پیشه ی "جمعیت اسلامی" دم و دستگاه ی مافیایی را زیر لوای "والی بلخ" در آن ولا بوجود آورده است، اگر از سوی دست ژنرال دوستم را از مقدرات خلق های ستمدیده ی این ولایت کوتاه نموده است، از سوی دیگر، با خنجر خونریز و حاکمیت عمدتا تاجیک گرای( حامی فئودال کمپرادر های تاجیک) خویش، آن سوی سکه ی حاکمیت جنایت پانترکیست ها را به نمایش گذارده است. جالب این است که علاوه بر جهادی های بدنامی که در کنار این فرمانده جنایت پیشه قرار دارند، همچنان شماری معتنابهی از پرچمی های وطن فروش حول وی گرد آمده اند و با عنوان کردن "ناسیوناللیسم تاجیکی" خویشتن را بر وی عرضه داشته، و وی را مقتدای خویش اعلام داشته اند. عطا محمد نور نیز از وجود این روشنفکران خود فروخته و وجدان باخته به "نفع" خویش استفاده میکند و مدعی است که "دموکرات" بوده سعه ی صدر دارد و "روشنفکران" را در کنار خویش داشته است. به این ترتیب می بینیم که خادی-جهادی های مزدور هنوز در به اسارت کشانیدن خلق های ستمدیده ی شمال کشور ید طولایی دارند و با کرنش و مزدور منشی در "پیشگاه" رژیم پوشالی کرزی، خویشتن را به مثابه ی توله سگان امپریالیسم در افغانستان به اثبات رسانیده اند! آن بخش های از شمال کشور که در کنترل سگ تازی های حیوانات "طالبی" است، نه تنها حالتی بهتر از مناطق تحت سیطره ی خادی-جهادی ها و اشغال شده ندارند، بلکه اشغال آن مناطق زیر ماسک "گروه طالبان" باز به ابقای حاکمیت فئودال کمپرادوری پا داده است. به این ترتیب می بینیم که: شمال افغانستان، پامال پاشنه های آهنین اشغالگران، به وسیله ی بورژوا کمپرادور ها و فئودال کمپرادور های خادی-جهادی و طالبی منکوب و مقهور پذیرش حالت مستعمراتی گردیده است. به این ترتیب بوده است که شمال به انقیاد در آمده است: عمدتا به انقیاد حاکمیت پوشالی کرزی و مزدوران منطقه یی اش نظیر عطا محمد نور و ژنرال دوستم، و بخشی هم به انقیاد گروه طالبان و شوونیستان پشتونگرای جهادی-طالبی. مسلط بودن جنایکاران خادی-جهادی-طالبی بر مقدرات خلق های شمال کشور، این بخش از کشور را نیز همانند جنوب، شرق و غرب مملکت، از پیشرفت، ترقی و امنیت محروم گردانیده است.

تنها موج طوفانزای مبارزه ی مسلحانه ی ملی، مردمی و انقلابی خلق ها تحت رهبری نیروهای پرولتری است که مبارزات خلق های ستمدیده در برابر اشغالگران و مزدوران خادی-جهادی-طالبی اش را سامان و جهت بخشیده و به نتیجه ی مطلوب می فرجامد. روی این ملحوظ، این جنگ ممتد خلق  است که سلاح مبارزاتی ستمدیده گان افغانستان تحت رهبری پرولتاریای رزمنده میباشد. تشکیل حزب کمونیست واقعی در افغانستان که بتواند نقش یک پیش آهنگ راستین را به عهده گرفته و به تشکیل ارتش آزادیبخش خلق بپردازد، نخستین گام بنیادین در راستای رهایی خلق های افغانستان از یوغ حاکمیت امپریالیست ها و رژیم پوشالی دست نشانده ی آن میباشد. سپس با تشکیل جبهه ی متحد ضد امپریالیستی ضد ارتجاع، میتوان خشت بنای یک حاکمیت جدید را، البته با انکشاف مناطق پایگاهی و آزاد شده پی ریزی کرد. بدون مائوئیسم و بدون جنگ خلق، رهایی خلق های ستمدیده ی کشور از یوغ اسارت و زنجیر برده گی میسر نیست. پس، خلق های شمال، جنوب، شرق ، غرب و مناطق مرکزی کشور، همه با هم، همدست و متحد ، زیر درفش پرولتاریای انقلابی فراهم آمده، جنگ خلق را در برابر اشغالگران و مزدوران شان راه اندازی نمایند. این است کلید حلال مشکلات کشور به گونه ی بنیادین. سوای ایجاد حزب کمونیست واقعی، تشکیل ارتش انقلابی  جبهه ی متحد ضد امپریالیستی، القصه، سوای به دست آوردن قدرت سیاسی و استقرار حاکمیت انقلابی در افغانستان، همه چیز وهم است. رهایی خلق های ما فقط به دستان خود شان امکان پذیر است. این است درسی که تاریخ و ایدئولوژی علمی پرولتاریی به ما می آموزد!

 

در راه رهایی خلق های ستمدیده ی کشور، به پیش!

زنده باد جنگ خلق!

مرگ به وطن فروشان خادی-جهادی-طالبی!

مرگ به رژیم پوشالی دست نشانده ی اشغالگلران امپریالیست!

مرگ به رویزیونیست های "خلقی" ، پرچمی و "سه جهانی"

مرگ به امپریالیسم جهانخوار!

پیروز باد مبارزات دادخواهانه و آزادیخواهانه ی خلق های افغانستان!

در راه ی استقرار حاکمیت دموکراتیک نوین به پیش!

 

سازمان کارگران افغانستان (م.ل.م)

28 جون 2013 میلادی

Share this post
Repost0
To be informed of the latest articles, subscribe:
Comment on this post